سمیناری که در دانشگاه شیکاگو در زمینه مورفولوژی تکاملی برگزار شد، دانشمند برجسته، دکتر پاترسون، سؤال سادهای مطرح کرد: آیا در اینجا کسی هست که بتواند در مورد تکامل، نکتهای قطعی و ثابتشده را عنوان کند؟ سکوتی طولانی بر فضای تالار حکمفرما شد. سرانجام شخصی از گوشهای گفت: من یک چیز را با قطع و یقین میدانم: اینکه تکامل را نباید در مدارس تدریس کرد ! با اینکه بسیاری از مردم عادی بر این باورند که تکامل پدیدهای علمی و اثباتشده میباشد، واقعیت این است که بعد از گذشت 150 سال، تکامل فرضیهای است اثباتنشده و بدون سندیت. در واقع باید گفت که قرائن و شواهد بسیاری تکامل را رد میکنند. فرضیه تکامل که نخستین بار توسط چارلز داروین در کتابش بهنام "اصل انواع" مطرح شد، این نظر را پیش مینهد که موجودات زنده از اَشکال ساده نظیر باکتری، به اَشکال پیچیدهتر نظیر انسان تکامل یافتهاند. این تحول و تکامل زاییده تصادف بوده است؛ نخستین مولکول نیز در اثر تصادم اتمها در یک ملغمه ابتدایی بهوجود آمده است. نتیجه این امر پیدایی موجودات زنده بوده است.
نابسندگی شواهد و دلایل
تأثیر و نفودفرضیه تکامل را نمیتوان دستکم گرفت؛ این فرضیه طرز تفکر انسانها را درباره جهانو وجود خودشان دگرگون کرده است. اما اکنون بعد از گذشت 150 سال، تکامل هنوز درسطح یک فرضیه باقی مانده است، و هنگامیکه شواهد و دلایل مطرحشده را موشکافانهبررسی میکنید، پی میبرید که چقدر نابسنده و غیرقطعی هستند.
فسیلها تکامل را اثبات نمیکنند
?فسیلها گواه بر تکامل میباشند!? این ادعایی بوده که دانشمندان باصدایی بلند عنوان میکردند. اما مشکلی که در مورد فسیلها وجود دارد، این است کهمیان حیواناتی که فسیلها گواه بر وجود آنها هستند، و حیوانات همنوعشان در عصر ما،هیچ فسیلِ میانی وجود ندارد، گویی حیوانات اولیه ناگهان بهصورت حیوانات امروزیتحول و تکامل یافتهاند. داروین نیز خود متوجه این نقصان در فرضیه خود بود، اما براین باور بود که یک روز فسیلهای میانی یافت خواهند شد. هنوز بعد از گذشت 150 سال،فسیلی دال بر وجود حیوانات میانی و در حال تکامل یافت نشده است.
دانشمندان معتقد به تکامل برای رفع این نقیصه، این نظر را مطرحکردند که تحول با چنان سرعتی رخ داد که فسیلی از آنها باقی نمانده است. طبعاً دلیلو مدرکی علمی در این زمینه وجود ندارد.
"هومولوژی" تکامل را اثبات نمیکند
هومولوژی نظریهای است کهمعتقد است ارگانیزمهای زندهای که از ساختاری همسان برخوردارند، از یک اصل واحدناشی شدهاند و به این ترتیب این نظریه، تکامل را اثبات میکند.
مشکل در اینجاست که نمونههای فراوانی با این نظریه تناقض دارند. بهعنوان مثال، بافت کلیوی جانداران را در نظر بگیرید. کلیههای ماهی دارای شکلجنینی کاملاً متفاوتی با خزندگان و پستانداران میباشند. ممکن نیست که آنها از یکساختار ناشی شده باشند.
یا به دستگاه گوارش توجهکنیم. اگر همه جانداران از یک اصل ناشی شدهاند، تکامل و تحول این دستگاه درجانداران مختلف نیز میبایست یکسان باشد. اما عکس این صادق است. کوسه، قورباغه،خزندگان، و پرندگان، دارای دستگاه گوارشیای هستند که بهگونهای متفاوت تحولیافتهاند. نمونههای بسیار دیگری میتوان برای این امر آورد.
زائدهها تکامل را اثبات نمیکنند
تکاملگرایان بر این نظر پا میفشردند که بدن جانداران دارایاندامهایی است که امروز دیگر کاربردی ندارند. اندامهایی مثل آپاندیس و لایههاینیمهکروی در چشم زائده نامید شدهاند زیرا در زمان داروین تصور میشد که اینهابلامصرف میباشند. طبق این نظریه، این اندامها در دورههای اولیه هستی کاربردیداشتهاند، اما بهتدریج که انسان خود را با محیط سازگار ساخت، کاربرد خود را ازدست دادند. بهعقیده این دسته از دانشمندان، آنها اکنون شاهدی هستند بر آنچه قبلاًبودیم.
باز در این مورد هم شواهد، علیه این نظریههستند. تمام آنچه که زائده نامیده شده، امروز نیز کاربردی مفید دارند. آپاندیس درواقع غدهای است لنفاوی، و لایه نیمهکروی نیز همچون یک قاشقک، اشیاء خارجی را ازداخل چشم جمعآوری میکند. بسیاری از ما شنیدهایم که انسان قبلاً دُم داشته است. این حرف خندهدار است. ستون فقرات انسان دارای 33 مهره است. هیچ شاهدی بر اینمدعا وجود ندارد که او قبلاً 34 مهره داشته است. فردی بهاسم هِکل بود که نظریه دمانسان را پیش نهاد؛ او بعدها توسط دانشگاه خودش محکوم به تقلب شد!
زیستشناسی مولکولی بیش از سایر عوامل، تکامل را رد میکند!
چیزی بهنام شکل ساده حیات وجود ندارد
در روزگار داروین این عقیده رواج داشت که حیات از اَشکال سادهتربهسوی اشکال پیچیدهتر حرکت میکند. علم امروزه ثابت کرده است که چیزی بهنام ? شکل ساده حیات ? وجود ندارد. حتی سادهترین سلول باکتری بهگونهای باورنکردنیپیچیده است. آنچه که سلولهای ساده نامیده میشود، شامل DNA و RNA و پروتئینمیباشد که به یکدیگر وابسته و مرتبط هستند. در واقع، تمام سیستمهای بیوشیمیایی وفیزیولوژیکی به یکدیگر وابسته میباشند. لذا این تصور تکاملگرایان که اندامهابهگونهای مستقل تحول مییابند، پذیرفتنی نیست.
اَشکال میانی وجود ندارد
نه فقطفسیلهای میانی یافت نشده، بلکه زیستشناسی مولکولی نیز با قطعیت ثابت کرده که درسطح بیوشیمی نیز شکل میانی وجود ندارد.
بهاین ترتیب،مثلاً پروتئینها هیچگاه از یک مرحله تا مرحله دیگر تحول نمییابند، بلکه همیشه ازنوع تا نوع دیگر تحول پیدا میکنند. پروتئینها از اسید آمینه درست شدهاند. اگرآنها مانند مهرههای رنگی در یک گردنبند تصور کنیم، طبق نظر تکاملگرایان، پروتئینوقتی به انواع پیشرفتهتر تبدیل شود، باید مهرهای به این "گردنبند" پروتئین اضافهشود. بنابراین، باید طبعاً انتظار داشت که در جانداران پیشرفتهتر، مهرههایبیشتری بر گردنبند پروتئینی وجود داشته باشد. اما در عمل اینطور نیست. مثلاًبیایید انسان را با دو نوع ماهی مقایسه کنیم (با توجه به اینکه ماهی در طرحتکاملی، پیش از انسان بهوجود آمده است): ماهی بدون آرواره (که در سیر تکاملبسیار قدیمیتر است) و ماهی آروارهدار که جدیدتر است. با کمال تعجب میبینیم کهپروتئین موجود در هموگلوبین انسان به پروتئین ماهی بدون آرواره بیشتر شبیه است تابه ماهی آروارهدار، در حالیکه طبق نظر تکاملگرایان میبایست عکس این باشد.
سه میخ واپسین بر تابوت تکامل
1 - عدم قطعیت در اثبات شواهد
همه شواهدی که مخالفینتکامل در دست دارند، تکامل را رد میکند. اما هیچیک از شواهدی که طرفداران تکاملمیکوشند ارائه دهند، قطعیت ندارد زیرا هیچگاه نمیتوان آنها را در سیر طولانیتکامل اثبات کرد. مثلاً نمیتوان یک باکتری و یک ماهی را گرفت و گفت که آنها بهمراحل مختلف تکامل تعلق دارند، زیرا طبق نظر تکاملگرایان، حیات از 300 میلیون سالپیش آغاز شده، و در این مدت هم باکتری تحول یافته و هم ماهی. هیچکس نمیتواندبگوید که باکتری ساده قبلاً چطور بوده، چون باکتری هم مانند ماهی تحول یافته است. این فرض که باکتری موجود سادهتری است، بیاساس است.
2 - نظم هرگز از بینظمی ناشی نشده
طبق نظر تکاملگرایان، نظم از بینظمی اولیه بهوجود آمده است. این ادعا کاملاً برخلاف قانون دوم ترمودینامیک است که میگوید هر سیستمی بهسویبینظمی و اضمحلال فزاینده پیش میرود. این اصطلاحات بسیار علمی میباشند، اما ماخودمان در زندگی روزمره شاهد آن هستیم. هیچ استثنای شناختهشدهای در مورد اینقانون وجود ندارد. اما تکاملگرایان میکوشند تمام نظریه خود را بر یک استثناءاستوار سازند.
3 - تصادفی استهزاءآمیز
فرضیه تکامل، پیدایی حیات را یک تصادف میداند. از نظر آماری پیداییحیات در اثر تصادف امری محال است. مثلاً در مورد پروتئینی که در هموگلوبین وجوددارد، این احتمال که اسیدهای آمینه بهطرزی درست ترکیب شوند، 1 در 10 به توان 167میباشد، چیزی که از نظر ریاضی غیرممکن است. تازه این فقط در مورد پروتئین موجوددر هموگلوبین است.
کاهن اعظمِ تکامل، ریچاردداوکینز، خودش پذیرفته که ?هر سلول شامل اطلاعات کدبندیشده دیجیتالی است کهاطلاعات موجود در آن، بیشتر از مجموعه سی جلدی دائرهالمعارف بریتانیکا است.? اواین را میپذیرد، با اینحال معتقد است که باید انتظار داشت که افراد هوشمند باورکنند که کتاب پرحجمی چون دائرهالمعارف بریتانیکا در اثر یک تصادف بهوجود آمدهباشد!
فرضیه تکامل در دادگاه دانش محکوم است. مامیتوانیم مطمئن باشیم که تعلیم کلام خدا در مورد خلقت بسی متقاعدکنندهتر از فرضیهتکامل است. معتقدین به خلقت الهی نباید منتظر کشف فسیلهای میانی باشند زیرامخلوقات هر یک در نوع و جنس خود آفریده شدهاند (پیدایش 1:21 و 24 و 25). معتقدینبه خلقت الهی انتظار دارند که برای هر نوع و هر جنس از جانداران، ژن خاص خود آنهایافت شود. ایشان به بعضی از اندامهای انسان بهعنوان زائده نگاه نمیکنند. ایشاناز پیچیدگی سلولها آشفتهخاطر نمیشوند بلکه از مهارت و عظمت خالقی که آنها راساخته است در حیرت میافتند. و سرانجام، معتقدین به خلقت نیازی ندارند که منتظرتصادف و شانس شوند، زیرا میدانند که ? در ابتدا خدا آسمانها و زمین را آفرید .